دردانه عزیز مادردانه عزیز ما، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره
یکی شدن ما یکی شدن ما ، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

دردانه زندگی ما

دندون دخملی دراومد

سلام نازدونه من الهی که فدای اینهمه شیرین کاری و شیرین زبونیات بشم من. دخترکم بیستم بهمن ماه چکاب داشتی رفتیم بهداشت که خداروشکر قد و وزنت خیلی خوب بود گل نازم اونجا که بودیم شما همش میگفتی ماما بابا دد بعد یهو خانوم بهداشتی باتعجب داد زد وای خدای من بچه هفت ماهه حرف میرنه منم کلی صلوات دادم برات و قربون صدقت رفتم دخترکم نمیدونی چقد لذت داره واسمون این روزهای قشنگ .دیشب رفتیم مهمونی خونه دایی باباجون اونجاهم شماخیلی شیرین زبونی میکردی و همه توجهشون بتو بود و کلی شاد بودن اما بگم از امروز که رفتیم خونه یسناجون خاله مهدیه مهربون بهمون شیرینی داد اومدم یکم تو دهنت بزارم که یهو یه چیز تیزی به دستم خورد و دیدم دندون پایینی شماست الهی فداااا...
23 بهمن 1395

هفت ماهگی

سلام دردونه من. الهی من فدااااااااااااااات بشم که روزهای زندگیمو مث جواهر درخشان و ارزشی کردی. : دختر نازم این چندوقت حسابی سرمون شلوغ بود و مهمون داشتیم هم دایی حسین وخانومش از آمل اومدن پیشمون هم خاله جون فاطمه و مهدیه جون از همدان. روزهای عاااااالی گذروندیم و خیلی خوش گذشت با خاله فاطمه و مهدیه جون رفتیم واکسن شش ماهگیتو زدیم.. الهی من فدات بشم که نم نم داری قد میکشی و خانوم میشی. چندباری بیرون و گشت و گذار و زیارت امام رضا(ع) رفتیم و بازار و کوهسنگی و.... خلاصه خیلی خیلی خوب بود. بعد رفتن اونها پدربزرگ و مادربزرگت(پدرمادربابایی) اینها هم دوسه روزی اومدن پیشمون گل نازم . چند وقتی هم میشه که با همسایه واحد سوم م...
12 بهمن 1395
1